اوایل پیروزی انقلاب که افکار و اندیشهها از محدودیت رها شده بود، یکی از مباحث مهم که در جامعه رواج داشت، این بود که نگاهها باید ناسیونالیستی (ملی) باشد یا انترناسیونالیستی(جهانی)؟ اکثراً اعتقاد داشتند که باید به فکر همه مظلومان جهان بود و در مسیر رهایی ملت ها از چنگال استبداد داخلی و استعمار جهانی گام برداشت ولی ملیگراها معتقد به تمرکز فعالیتها بر محور ملیت ایرانی بودند.
اما در یکی دو دهه گذشته تاکنون، این گرایشها به سمت تفکر محلی میل کرده و تفکر، و یا بهتر بگوییم تعصب شهرستانی، شهری و محلی به اندازهای به افراط گراییده که همه به فکر تقسیم استان و شهرستان خود بوده و مناطق بزرگ و اصیل در حال تجزیه شدن هستند. اینکه چه عوامل پیدا و پنهانی جهت چه اهدافی با سرگرم کردن مردم به یکدیگر، این تعصبات را جایگزین تفکرات ملی و جهانی کردهاند، جای بحث و تحلیل دارد. متأسفانه در این مسیر، نه فقط عوام، بلکه برخی از خواص هم پرچمداری میکنند و همگی بر طبل این گرایش میکوبند. به نحوی که دیگر کسی به فکر مسائل اصلی اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی که اساس زندگی آنها را تحت تأثیر قرار میدهد، نبوده و همگی سرگرم جدا شدن از هم و تقابل و رویارویی با یکدیگر هستند.
بدترین درد یک ملت همین است که مسائل اصلی کشورش را فدای اختلافات درون محلی و قبیلهای کند و انرژی آنها صرف خنثی کردن یکدیگر شود. مردم به هوش باشند که آدرس اشتباه به آنها داده نشود و با آب نباتی آنها را فریب ندهند.